۱۳۹۲ آبان ۲۵, شنبه

خیال‌تان زیادی هم جمع نباشد، من بی‌خبر می‌روم.


آدم‌ها
خیال خواب‌آلوده‌شان راحت است که خورشید
طبق قرار همیشه
هر صبح، گیس‌های بلند طلایی‌اش را پشت پنجره‌ی اتاق‌شان
بی‌منت و بی‌توقع
شانه می‌زند
تا ابد

غافل از این‌که
یک شب، «خورشید» تصمیم‌اش را
برای همیشه می‌گیرد:
سایه‌اش را
زیر بغل‌ش می‌زند
و از فردا
پشت قابِ خیالِ خوشِ هیچ چشمِ خواب‌آلوده‌ای
آفتابی نمی‌شود

می‌گذارد آدم‌ها، یک روز به خودشان بیایند
و بالاخره بفهمند شمس را ماه‌هاست آب برده
درست همان زمانی که خودشان را خواب شیرین برده بود!


رعنا شمس |

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر