۱۳۹۸ بهمن ۸, سه‌شنبه

۱۳۹۸ دی ۲۹, یکشنبه

...که برای رسوایی دنبال بهونه‌ام ‌

زن خوش‌شانسی بودم امروز.
فرصت این رو داشتم که وسط روز، یهویی دوتا لیوان چایی بریزم که یکی‌شو بدم دست تو، از تو یخچال شیرینی‌ای که از خونه به هوای تو آورده بودم رو بردارم و دوتایی با هم پشت پنجره به تماشای برف بایستیم تا داغی چایی‌هامون مطبوع بشه و قابل خوردن. من خوش‌شانس بودم که امروز تونستم تنها چند دقیقه کنارت پشت پنجره برف‌ها با تو تماشا کنم و باهات چای بنوشم.

من کنارت خوش‌شانسم؛ پشت پنجره یا هرجا، با یا بدون چای و هرچی، زیر برف و آفتاب. خوشبختی چسبیده به تو، هرجا بری باهات میاد؛ من‌م چسبیده‌م به تو و خوشبختی.