۱۳۹۳ مهر ۲۲, سه‌شنبه

آخ از مسئولیت

دی‌شب، آخر حرف‌های وایبری‌مان، دستم را از راه دور گذاشتم روی شانه‌ی دخترم و نوشتم برایش «حرف می‌زنیم باز هم. حواسم به‌ت هست؛ روی من حساب کن» و بعد دیدم با قطار کردن این واژه‌ها پشت سر هم عجب مسئولیت سنگینی را به جان خریده‌ام؛ نه این‌که قبلش نگران حال دوست‌ها نبوده باشم، مسئول رفقایم نبوده باشم، پیگیرشان نبوده باشم، نه، اما با گفتن و نوشتن این جمله‌ها، به مسئولیتم جور دیگری رسمیت دادم و انگار قرارداد نوشتم که پای حرف و ارزش قولم بمانم.
مسئولیت سخت است؟ بله، هست. خیلی هم هست. مسئولیت کسی را قبول کردن هم از هر مسئولیتی سنگین‌تر است، مهم‌تر است، حساس‌تر است. سخت است، پس بزنم، پس بزنیم؟ نه طبعن. اندازه‌ی مسئولیت باید شد؛ وسیع و قوی. همه‌ی کارهای مهم و ارزشمند دنیا سخت‌اند ولی به نتیجه‌شان ــ هر چه بشود ــ می‌ارزند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر