رجوع کردم به آرشیو وبلاگ. رفتم که دست یکی از مشق شبهای قدیمی را بگیرم و از قعر زمان بیرون بکشم تا دوباره منتشرش کنم؛ پیدایش نکردم، دست خالی برگشتم چون صادقانهتر حوصلهی گشتن نداشتم. سر راه اما، چشمم خورد به نوشتهای در مردادماه سال نود... یادم نیست چه شد و چرا نوشتهامش، ولی رادیودرونم یک ساعتی هست که دارد میخواند:
تو در من زندگی کردی، تو این رویا رو میفهمی
خودت درگیر طوفانی، تو این دریا رو میفهمی... و کوتاه هم نمیآید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر