یک
جمله برایش تایپ میکنم و میفرستم و وقتی جواب میدهد، میفهمم که اوه!
گویا یک مصرعی، نوشتهی موزونی، چیزی ــ از همانها که جایی
میخواند/میشنود و بیکه بخواهد میرود و در جانش تهنشین میشود و روزی
اینطور بیخبر بالا میآید و گیرش میاندازد ــ برایش نوشتهام انگار؛
فوری سرچ میکنم و میبینم بله، تکهای از یک ترانهست اما همهی ترانه را
به خاطر نمیآورم. دانلودش میکنم و وقتی صدای رضا صادقی میپیچد توی اتاق
که «تو دلم نقل یه حرفایی هست، که بگم میری، نگم میمیرم / بعضیا بدجوری
عاشق میشن، عشق یعنی تو بمون، من میرم»، تازه دوزاریام میافتد که
«کِی، کجا و با چه کیفیتی» دموی کل آهنگ را شنیدهام... . همهی تابستان
پارسال، از اولین زیارت حرم شاهعبدالعظیم تا اوایل پاییز، رژه میرود جلوی
چشمام. زندگیهای موازی را مرور میکنم و میبینم که چه دنیای پیچیده و
بامزهایست واقعن؛ آنقدر که جای غصه خوردن و نخکش کردن لباسمان با میخ
گذشته، میشود لبخند زد و سعی کرد که بهسلامت از کنارشان رد شد فقط.
حالا ــ ساعت 7:53 هجدهم اردیبهشت، بعد از ده بار گوش دادن «بخند» ــ کد یادآور این آهنگ، «تو که میری نفسم میگیره، همهی خستگیات یکجا چند؟ / تو بخندی همهچی حل میشه، تو بخندی همهچی خوبه، بخند» هم هست. این یادآور جدید را دوستتر دارم.
— listening to بخند، رضا صادقی.حالا ــ ساعت 7:53 هجدهم اردیبهشت، بعد از ده بار گوش دادن «بخند» ــ کد یادآور این آهنگ، «تو که میری نفسم میگیره، همهی خستگیات یکجا چند؟ / تو بخندی همهچی حل میشه، تو بخندی همهچی خوبه، بخند» هم هست. این یادآور جدید را دوستتر دارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر